"بيش از اينها فکر مي کردم که خدا
خانه اي دارد کنار ابرها
مثل قصر پادشاه قصه ها
خشتي از الماس خشتي از طلا
پايه هاي برجش از عاج و بلور
بر سر تختي نشسته با غرور
ماه برف کوچمي از تاج او
هر ستاره، پولکي از تاج او
اطلس پيراهن او، آسمان
نقش روي دامن او، کهکشان
رعدو برق شب، طنين خنده اش
سيل و طوقان، نعره توفنده اش
دکمه ي پيراهن او، آفتاب
برق تيغ خنجر او مهتاب
هيچ کس از جاي او آگاه نيست
هيچ کس را در حضورش راه نيست
بيش از اينها خاطرم دلگير بود
از خدا در ذهنم اين تصوير بود
آن خدا بي رحم بود و خشمگين
خانه اش در آسمان، دور از زمين
بود، اما در ميان ما نبود
مهربان و ساده و زيبا نبود
در دل او دوست جايي نداشت
مهرباني هيچ معنايي نداشت
هر چه مي پرسيدم، از خود، از خدا
از زمين، از آسمان، از ابرها
زود مي گفتند: اين کار خداست
پرس وجو از کار او کاري خداست
هرچه مي پرسي، جوابش آتش است
آب اگر خوردي، عذايش آتش است
تا ببندي چشم، کورت مي کند
تا شدي نزديک، دورت مي کند
کج گشودي دست، سنگت مي کند
کج نهادي پاي، لنگت مي کندبا همين قصه، دلم مشغول بود
خواب هايم خواب ديو و غول بود
خواب مي ديدم که غرق آتشم
در دهان اژدهاي سرکشم
در دهان اژدهاي خشمگين
بر سرم باران گرز آتشين
محو مي شد نعرهايم، بي صدا
در طنين خنده اي خشم خدا
نيت من، در نماز و در دعا
ترس بود و وحشت از خشم خدا
هر چه مي کردم، همه از ترس بود
مثل از بر کردن يک درس بود
مثل تمرين حساب و هندسه
مثل تنبيه مدير مدرسه
تلخ، مثل خنده اي بي حوصله
سخت، مثل حل صدها مسئله
مثل تکليف رياضي سخت بود
مثل صرف فعل ماضي سخت بود
تا که يک شب دست در دست پدر
راه افتادم به قصد يک سفر
در ميان راه، در يک روستا
خانه اي ديدم، خوب و آشنا
زود پرسيدم: پدر، اينجا کجاست؟
گفت اينجا خانه ي خوب خداست
گفت: اينجا مي شود يک لحظه ماند
گوشه اي خلوت، نماز ساده خواند
با وضويي، دست و رويي تازه کرد
با دل خود، گفتگويي تازه کرد
گفتمش، پس آن خداي خشمگين
خانه اش اينجاست؟ اينجا، در زمين؟
گفت: آري، خانه اي او بي رياست
فرش هايش از گليم و بورياست
مهربان و ساده و بي کينه است
مثل نوري در دل آيينه است
عادت او نيست خشم و دشمني
نام او نور و نشانش روشني
خشم نامي از نشاني هاي اوست
حالتي از مهرباني هاي اوست
قهر او از آشتي، شيرين تر است
مثل قهر مادر مهربان است
دوستي را دوست، معني مي دهد
قهر هم با دوست معني مي دهد
هيچکس با دشمن خود، قهر نيست
قهر او هم نشان دوستي ست
تازه فهميدم خدايم، اين خداست
اين خداي مهربان و آشناست
دوستي، از من به من نزديکتر
آن خداي پيش از اين را باد برد
نام او را هم دلم از ياد برد
آن خدا مثل خواب و خيال بود
چون حبابي، نقش روي آب بود
مي توانم بعد از اين، با اين خدا
دوست باشم، دوست، پاک و بي ريا
سفره ي دل را برايش باز کنم
مي توان درباره ي گل حرف زد
صاف و ساده، مثل بلبل حرف زد
چکه چکه مثل باران راز گفت
با دو قطره، صد هزاران راز گفت
مي توان با او صميمي حرف زد
مثل باران قديمي حرف زد
مي توان تصنيفي از پرواز خواند
با الفباي سکوت آواز خواند
مي توان مثل علف ها حرف زد
با زباني بي الفبا حرف زد
مي توان درباره ي هر چيز گفت
مي توان شعري خيال انگيز گفت
مثل اين شعر روان و آشنا:
پيش از اينها فکر مي کردم خدا… "
اینم تقدیم شما دوستای گلم....
بین خودتون تقسیم کنید....
ملکا ذکر تو گویمملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدائی
نروم جز به همان ره که توام راهنمائی
بری از رنج و گدازی ، بری از درد نیازی
بری از بیم و امیدی بری از چون و چرائی
همه درگاه تو جویم ، همه از فضل تو پویم
همه توحید تو گویم که بتوحید سزائی
تو حکیمی تو عظیمی تو کریمی تو رحیمی
تو نماینده ی فضلی تو سزاوار ثنائی
همه عزی و جلالی همه علمی و یقینی
همه نوری و سروری همه جودی و سخائی
لب و دندان سنائی همه توحید تو گوید
مگر از آتش دوزخ بودش روی رهائی
درختی که پدر کاشت...اسباب سرگرمی فرزند پسرش شد...معنی فلسفیشو دریافت کنید:
سخت است حرفت را نفهمند...
سخت تر این که اشتباهی بفهمند...
حالا میفهمم خدا چه زجری میکشد..
حرفش را که نفهمیدند
هیچ;
اشتباهی هم فهمیدند...
دکتر شریعتی
من احساس یه آدم شکست خورده رو دارم همسرم اونقدری که باید دوستم نداشت همیشه توی این سال ها پشتیبان خانواده اش حتی فامیلش بود من عین یه وصله ی نچسب نشستم گفتم محبت نشد گفتم توجه نشد یه اتوبان دوبانده و یه طرفه شد زندگی مون ..... ای کاش با اون همه جوانی و مزایای دیگه ای که نمی خوام اینجا بگم ازش جدا می شدم قدرناشناسی اش همه ی عمر عذابم داده ای کاش این ناهماهنگی رو که از همون اول هم دیده بودم از ترس جدایی و حرف مردم یه عمر ادامه نمی دادم من موندم و یه دنیا تنهایی و قلبی که مثه زن های بیوه و مطلقه همیشه تک و تنهاست هیچ وقت طعم واقعی عشق رو نچشیدم و پس فردا هم سرمو می ذارم زمین می میرم اینم شد همه ی دنیای من !خوشا به حال اونی که همسرش دوسش داره و مطمئنه که دوسش داره حتی اگه یه کارمنده معمولی باشه حتی اگه سر سفره اشون نون خشک و آب باشه هیچ چی جای محبت رو در روابط دو همسر نمی تونه بگیره نه پرستیژ و ظاهر طرف نه پولش نه خانواده ی سطح فلانش .... فکر می کنم اینا تاوان بود .... به عدالت خدا اطمینان دارم ....
سلام
ازدواج بیشتر یه اتفاقه ربطی به قیافه و پول و ... نداره هر چند که تاثیرپذیره
من هم قبلا مشکل کند جوش رو داشتم ولی بیشتر این یه حرکته عصبیه، هر وقت که دستت خواست سمت صورتت حرکت کنه، مثلا به لباست بزن یا مشتش کن
تا جایگزین بشه و از ماسک های طبیعی روی پوست استفاده کن باعث میشه که مانعی روی پوستت باشه و از کندن جوش ها جلوگیری بشه
یکی از اقوام ما هم به قدری جوش های بزرگ تو صورتش بود که حتی نمی شد تو صورتش نگاه کرد ولی با چند جلسه دکتر رفتن درست شد و تو سی سالگی ازدواج کرد که اصلا نمی تونست آدم بشناستش خیلی زیبا شده بود
ویرایش توسط prv : 08-12-2015 در ساعت 11:35 AM
می سپارمت به لبخندها گرچه خودم مهمان بغض های بی دلیلم....
خدایا از غم من نوشتن کم نمی کند پنج سال است که می نویسم ولی دردی کم نمی شود
به امید درد دل کردن با تو زنده ام
ویرایش توسط عطیه جوجو : 08-14-2015 در ساعت 03:54 PM
خیلی ساده.....آرزوهایم را به گور میبرم
کاش میتونستم بپرسم:خدایا چرا؟؟؟؟
من که دلم رو به تو سپرده بودم
گفتم پرش کن از خودت و اونایی که خودت دوست داری
چرا سپردیش دست کسی که هیچوقت قرار نبود به هم برسیم؟؟؟؟؟؟؟
دلم واسه روزای الکی خوش بودنم تنگ شده.....
ﮔﺎﻩ ﺟﻠﻮﯼ ﺁﯾﻨﻪ
ﻣﯽ ﺍﯾﺴﺘﻢ،ﺧﻮﺩﻡ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻣﯿﺒﯿﻨﻢ...
ﺩﺳﺖ ﺭﻭﯼ ﺷﺎﻧﻪ ﻫﺎﯾﺶ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﻡ ﻭ
ﻣﯿﮕﻮﯾﻢ....
خدایا
کمکم کن فراموشش کنم و حالم خوب شه
پنجشنبه است و دوباره دلم برای کسی که ندارمش تنگ است.
پنجشنبه است و چقدر جای خالی بعضیها رو زیاد احساس میکنیم
به رسم کهن، ياد ميکنيم از آنها که وقتشان و مکانشان از ما جداست..
ياد ميکنيم از آنها که دلتنگشان ميشويم..
ياد ميکنيم از آنها که هنوز دوستشان داريم..
دلمان گرم به خاطره پدرهايي که نيستند، مادرهايي که رفته اند..فرزندانی که زودتر ازپدرومادرشان رفته اند...دلمان گرم به ياد خواهرها و برادرهايي که سفر کردند..
به ياد آن عشق هاي بار بسته..
فاتحه اي ره توشه ميکنيم.. باشد که پروردگار بيامرزدشان و بيامرزدمان..الهي آمین
آموخته ام که:خدا عشقست و عشق تنهاخداست!
آموخته ام: وقتی ناامید میشوم خدا،با تمام عظمتش،عاشقانه انتظار میکشد،دوباره به رحمتش امیدوارشوم!
آموخته ام: اگر تاکنون به آنچه خواستم نرسیدم،خدا برایم بهترش را درنظر گرفته!
از وقتی به دنیا اومدم احساس شادی میکردم ولی بعد دوران بلوغ که 15 سالم بود مشکلاتم شروع شد.17 سالمه همیشه میخواستم تو همه چیز بهترین باشم .موسیقی میرفتم.هر کلاسی فکرشو بکنی میرفتم.ولی نمیدونم چرا همه چی از پوئن یا گزینه های مثبتمو از دست دادم
دیگه موسیقی نرفتم.شاگرد اول مدرسه نشدم.عاشقی دیگه مفهومی برام نداره چون همه دخترا یه رنگن .از شدت عصبی بودن موهام کمی کم پشت شده نمیدونم نفرین بود یا هر کوفتی موهام که زیتونی بود رنگ مشکی گرفت رنگ پوستم به خاطر بی توجهی خانوادم در معرض اشعه رنگ گندمی گرفته.......همه چیزم رفت......همه چیزم....تا حالا اگه دیدی پسری گریه نکرده بدون اولیش منم....با یه دختر خیلی زیبا دوست بودم ..تو ویلن با هم اشنا شده بودیم ولی وقتی فهمید دیگه من نمیرم دیگه به مویایلم اس نداد......فکر کنم تنها چیزی که تو این دنیا برام مونده یه قلبه که نیاز به یک نفر داره> کسی که تو زمین پیدا نمیشه
همین که پنجره رااین همه می بندم و باز می کنمتا اتاق پر بشود از پروانه هاهمین که می نشینمتار بلند موهای خورشید رابه هم گره می زنمهمین هرروزغرق شدنم در نبودنتشده است زندگی ام ...
سلام
من برای راهنمائی بیشتر این کتاب رو معرفی میکنم که یه چیزه تک هست توصیه میکنم حتماً بخونی چون دید رو به طور کلی تغییر میده من قسمت هایه که برای آشنائی اینجا میزارم اگه دوست داشتی برو از لینک تهیه اش کن
عشق و شهوتفصل اول
رابطه جنسي در مغز :
تفاوت زن و مرد در چيست؟...
يك زن، تنها يك مرد ميخواهد كه تمام نيازهاي او را برآورده كند.
يك مرد، تمام زنها را ميخواهد كه تنها يك نياز او را برآورده كند.
فصل دوم
حرفهای صادقانه و بدون رودربایستی درباره سكس و عشق:
رابطه جنسي ميتواند بسيار لذتبخش و جالب باشد اما در عين حال ملالآور و وقتگير است. دست آخر باعث بوجود آمدن گونههايي قويتر و انعطافپذيرتر ميشود و اصليترين فلسفه وجودي آن نيز همين است.
چرا زنهاي متاهل معمولاً از زنهاي مجرد چاقترند؟ زيرا زن مجرد وقتي به خانه ميرسد اول سراغ يخچال ميرود و بعد سراغ تخت ولي زن متاهل وقتي به خانه ميرسد اول سراغ تخت و بعد سراغ يخچال ميرود.
فصل سوم
زنها واقعاً چه ميخواهند:
مردهای پولدار زنها را به لذت جنسي بالاتري ميرسانند
در سال 2008 دكتر توماس پولت از دانشگاه نيوكسل به كمك پروفسور محقق، دانيال نت در پژوهشي نشان داد، لذت زنها از رابطه جنسي با ميزان حساب بانكي مرد و دسترسي او به منابع، ارتباط مستقيم دارد. آنها دريافتند هرچه مرد متمكنتر باشد به همان ميزان طرف مقابلش بيشتر به ارگاسم ميرسد. پالت و نتل 1534 زن چيني را مورد بررسي قرار دادند و درباره زندگي خصوصي آنها از جمله سكس، درآمد و مسايل ديگر تحقيق كردند.
هفت نكته ظريف كه زنها در مردها جذاب ميدانند
هفت نكتهاي كه در زير آوردهايم نيز ليست معيارهاي زن براي سنجش جذابيت مرد است و سرنخهايي هستند كه توانايي مرد را براي جمعآوري منابع نشان ميدهند. البته ترتيب اينها مهم نيست اما يك نكته انكارناپذير است. زنها جذب مرداني ميشوند كه بتوانند و بخواهند اين كارها را انجام دهند.
فصل چهارم
مردها واقعاً چه ميخواهند:
از نظر بيشتر مردها، ارتباط الزاماً نبايد دائمي و هميشگي باشد و ابتداعاً براساس خدماتي است كه زن ارائه ميدهد. زن خواستار منابع و مرد خواستار خدمات است، بنابراين پايه و اساس ارتباط مقدمتاً برمبناي تبادل منابع و ارائه خدمات بوده است. وقتي از مردي خواسته ميشود زن زندگيش را توصيف كند، عموماً از خدماتي كه زن ارائه ميدهد حرف ميزند، مثلاً ميگويد دستپخت خوبي دارد، خانه را تميز و مرتب نگه ميدارد، با بچهها خوب است، ميزبان قابلی است و شریک خوب و ایدهآل در رابطه جنسی به حساب میآید و... به عبارت ديگر، او ميتواند بهاي خدمات بدون مرز را در مدت زمان كمي پرداخت كند. و وقتي از زني خواسته ميشود مرد زندگيش را توصيف كند، ميگويد تامينكننده خوبي است، باهوش و بااستعداد بوده، شوخطبع و بزلهگوست، شغل خوبي دارد، خانه دارد و...
نياز مردها فقط دو چيز است گرسنگي و شهوت
اگر ديديد شهوتي نميشود يك ساندويچ به او بدهيد.
اولویتهای یک مرد برای انتخاب شریک کوتاهمدت:
آنچه مردها در روابط كوتاهمدت خود به دنبال آن هستند
1. جذابيت
2. خوشاندامي
3. سينههاي خوشفرم
4. باسنهاي بزرگ و خوشفرم
5. اخلاق در خصوصيات
خانمي برهنه و عريان روبروي آينه ايستاده بود و از آنچه در آينه ميديد راضي و خوشحال به نظر نميرسید، به همسرش رو كرد و گفت: احساس بدي دارم. من چاق و پير و زشت به نظر ميرسم. واقعاً كه مستحق اعتراض و شكايت تو هستم. شوهرش در پاسخ گفت: عزيزم قوه بينايي تو هميشه عالي و بينظير بوده و جنگ و دعوا از همانجا شروع شد...
جذابيت به چه معناست
جذابيت به اين معناست كه خانمي برای خود وقت بگذارد و نکات مثبت خود را به خوبی ارائه دهد. نقاط ضعفش را كمرنگ كرده يا روي آنها درپوش بگذارد.
جو آناي 45 ساله پس از بازگشت از معاينه ماهيانه خود، رو به شوهرش كرد و گفت: دكترم ميگويد سينههاي من مثل سينههاي يك دختر بيست ساله است.
شوهرش در پاسخ گفت: در مورد باسن چروكيده 45 سالهات حرفي نزد؟
و او گفت: "نه حرفي از تو به ميون نيومد.
بسياري از مردها فكر ميكنند هرچه سینههای زني بزرگتر باشد، هوش كمتري دارد. اما واقعيت اين است كه هرچه سینههای زن بزرگتر باشد، اين مرد است كه هوشش كمتر است.
زنها واقعاً چه ميخواهند:
كسي عاشق آنها شود، پرستش شوند، مورد احترام و اعتماد و تعريف و تمجيد و حمايت قرار بگيرند ديگران به آنها نياز داشته باشند، نازپرورده باشند. در آغوش گرفته شوند، تسلي داده شوند، و دلربائی کنند.
مردها واقعاً چه ميخواهند
پیدا کردن راهی برای ************
فصل پنجم
خواسته: رابطه معنادار يكشبِ ـ روابط موقت
· تعريف مردها: هر نوع فعاليت جنسي شامل سكس دهاني و سكس كامل.
· تعريف زنها: هر نوع فعاليت سكسي، جنسي يا احساس با شخصي كه با او ارتباط داري.
چرا به روابط موقت تن ميدهيم
ضرري كه از روابط موقت متوجه مردها ميشود، واضح و مبرهن است. مثل اينكه برچسب "خانم باز" به آنها ميخورد، در معرض ابتلا به بيماريهاي خطرناك قرار ميگيرند، با شوهر غيرتي زن طرف شوند، ممكن است مخارج پرهزينه طلاق يا نگهداري از بچههايي كه مال خودشان نيست بر آنها تحميل شود.
با چند نفر ميخواهيد رابطه داشته باشيد؟
تعداد افرادي كه شخص با آنها ارتباط دارد به احتمال بسيار زياد تحت كنترل محيطي است كه در آن زندگي ميكند يا محدوديتهايي است كه بر او تحميل ميشود. در برخي جوامع پيشنهاد سكس و رابطه موقت وسيلهاي....
زنها در جستجوي پزشكها هستند همانطور كه مردها در جستجوي مدلها هستند. زنها فردي ميخواهند كه درباره بدن انسان اطلاعات كافي داشته باشد ولي مردها خود بدن را ميخواهند.
سياينفلد
نگاه مردها و زنهاي همجنسباز چگونه است ?
دونالد سيمونز (Donad symons) تحقيقي بر روي مردها و زنهاي همجنسباز ترتيب داد و ابعاد جالبي از اولويتهاي همجنسبازان را آشكار كرد. او دريافت ارتباط جنسي مرد همجنسباز، محدوديتهاي تحميل شده در رابطه جنسي با جنس مخالف، از جمله تعهد، مسئوليت و عشق را با خود به همراه ندارد. به عبارت ديگر، از آنجايي كه مرد همجنسباز هيچ چهاروبي ندارد، ميتواند با افراد مختلف و به هر بار كه ميخواهد رابطه جنسي برقرار كند.
فصل ششم
يا جاي تو است يا جاي من؟
خيانت و روابط نامشروع
رابطه نامشروع چيست؟
در اين فصل ما از كلمه "ازدواج" براي توصيف هر رابطهاي كه در آن دو نفر تعهد ميكنند به هم وفادار باشند استفاده ميكنيم. اگر بخواهيم علمي صحبت كنيم بايد بگوييم مسير حركت از شهوت شروع شده به سمت عشق رمانتيكي پيش ميرود و سپس به مرحله پيوند و رابطه طولانيمدت ميرسد، يعني زماني كه فعل و انفعالات شيميايي مغز تغيير پيدا ميكند.
خيلي ناراحتم حالا که پیر شدم هر كاري كردم دكتر برام داروی تقویت نیروی جنسی بنویسه، نشد، گفت مثل اين ميمونه كه روي يه ساختمان مخروبه بخوای پرچم بزني.
جرج بزنر
چرا رابطه نامشروع شروع ميشود.
يك نظرسنجي از وكلاي طلاق در انگلستان در سال 2008، عمدهترين دلايل تمايل مردها براي داشتن روابط نامشروع را ده عامل زير ميداند:
1. شهوت
2. کاهش جذابیتشان در برابر همسر خود
3. مشكلات جنسي ـ سكس بيشتري ميخواهند يا در آن به دنبال تنوع هستند يا معتاد سكس هستند.
4. همسرانشان درگير زندگي خانوادگي ميشوند و و سرشان گرم بچهها میشود.
5. توسط زنان ديگر فريفته ميشوند
6. همسر يا شريك زندگيشان فريبندگي ندارد.
7. هيجان ناشي از بدست آوردن چيزي
8. سرزنش شدن از سوي همسر
9. نميتوانند درخصوص مشكلاتشان با همسر يا شريك زندگيشان صحبت کنند.
10 تصور مردها از خودشان ـ نیاز به سكس، پابه سن گذاشتن همسر.
[replacer_a] خانوادهاي، زوج مشكل داري را به انتهاي باغ در نزديكي چاهي كه چاه آرزوها نام داشت فرستاد تا رفتار آنها را زير نظر بگيرد و ببيند آموزههايش چه تاثيري داشته است، زن براساس آنچه آموخته بود آرزويي كرد و سكهاي در چاه انداخت.
مرد نيز تصميم گرفت آرزويي بكند، اما او بيش از حد آموخته بود، در نتيجه خودش را در چاه انداخت و غرق شد.
زن چند دقيقهاي گيچ و مبهوت ماند ولي بعد خنديد و به خودش گفت، واقعاً كه مفيد بود!
برخي از افراد فكر ميكنند هميشه چمن آنطرف نردهها سبزتر است، بله درست است زيرا لولههاي فاضلاب از آنجا رد ميشود.
شما در زندگي دو راه بيشتر نداريد: يا مجرد بمانيد و سياهبخت شويد يا ازدواج كنيد و آرزوي مرگ داشته باشيد.
باب هاپ
راهكارهايي براي ترميم رابطه پس از خيانت
برقراري ارتباط: اولين گام درخصوص ترميم رابطه صحبت كردن درخصوص چرايي و چگونگي مسايل بوجود آمده است. صادق باشيد و از سوال پرسيدن نهراسيد ...
فصل هفتم
چطور شريك زندگي مناسب خودمان را پيدا كنيم.:
تصميم گرفتم با او ازدواج كنم به نظر من اظهار عشق نوعي تشريفات محض بود. نميدونستم چطور بايد شروع كنم؟ پيش خودم گفتم: چطوره يه آدامس تعارف كنم"؟! نه، نه، اين خيلي بيكلاس بازي بود؛ يا با "هي عزيزم" شروع ميكردم؟ نه اين لفظ براي آغاز مكالمه با فردي كه ميخواست عروس آيندم بشه خيلي مبتذل بود؛ "دوست دارم، عاشقتم" چطور؟ فكر كردم، نه نه واسه اين حرفا هم هنوز خيلي زوده؛ شايد هم بهتر بود بگم: "مادر بچههام ميشي؟" نه به هيچوجه جاي گفتن اين حرف نبود، پس بيخيال شدم. هيچي نگفتم. درسته. هيچ چي، گرفتم نشستم اونجا و هيچ كاري انجام ندادم، چند ايستگاه بعد، اتوبوس به مقصد اون رسيد و او پياده شد و من ديگر هيچ وقت نديدمش. ...
زنها با پيشنهاد سكس مردها را تور ميزنند و مردها با پيشنهاد تامين منابع اين كار را انجام ميدهند.تست رتبة همسريابي چطور موقعيت خود را در بازار تعيين ميكنيد؟
اين تست به منظور ارزيابي رتبة همسريابي شما طراحي شده است بدين معنا كه جنس مخالفتان (با ساختار ذهني متفاوت) شما را در ترازوي مطلوبيت خود چطور ارزيابي ميكند. اين تست براي هر كسي كه ميخواهد رتبه خود را ارتقاع دهد و به مرحله بعد پرش كند مفيد است. اين تست به شما كمك خواهد كرد نقاط ضعف خود شناسايي كرده و بخشهايي را كه لازم است روي آنها كار كنيد با دقت و ظرافت هرچه تمامتر شناسايي كنيد. اگر از رتبهاي كه در آن هستيد راضي و خشنود هستيد، مهم نيست در كدام رتبه قرار ميگيريد، گرچه اگر از رتبهتان راضي نيستيد در اين تست راهنماييهايي براي بهبود بخشهاي مورد نياز شما ارائه شده است. ما به تجربه دريافتهايم افراد در مورد خودشان انعطافپذير نيستند بنابراين به شما پيشنهاد ميكنيم تا از فردي كه شما را خوب ميشناسد بخواهيد تست را با شما انجام دهد و شما را در جهت آنچه فكر ميكند صحيحترين پاسخ براي شماست راهنمايي كند. با استفاده از اين روش، نه تنها به ديد خودتان نسبت به خودتان پي ميبريد، بلكه نظر ديگران را نيز در مورد خودتان ميفهميد. بسياري از افراد با مقايسه نظر خود و نظر ديگران در مورد خودشان متعجب ميشوند.
پيش از اينكه به پاسخ تستها .....
به ندرت ميتوانيد با آقا يا خانم شايسته در ميخانهها و كلوپهاي شبانه آشنا شويد. زيرا اين مكانها جاي يافتن جفتهاي موقتي است، نه يافتن فردي براي روابطه طولانيمدت.
مادرم ميگفت: نگه داشتن مرد ساده است... ولي زن بايد در اتاق نشيمن مانند دوشيزهها باشد، در آشپزخانه آشپز باشد و در رختخواب شهواني و حريص باشد.
جري هال
فصل هشتم
15 راز مردها كه زنها درك نميكنند:
1. چرا مردها صبح، هنگام بيدار شدن از خواب نعوذ دارند:
تمام زنهاي متاهل يا كساني كه با مردها ارتباط دارند ميدانند كه براي بيدار شدن از خواب در صبح به ساعت زنگدار نياز ندارند. زيرا هنگام طلوع خورشيد، آلتتناسلي مرد نيز بلند ميشود و زنها احساس ميكنند چيزي در آنها فرو ميرود و بيدار ميشوند. اين امر به دو دليل اتفاق ميافتد: اول اينكه سطح تستسترون مرد در هنگام طلوع خورشيد به بالاترين حد خود ميرسد يعني درست قبل از آنكه براي آغاز روز و شكار رختخواب را ترك ميكند و در غروب آفتاب ميزان آن به كمترين حد خود ميرسد. طبيعت اين تدبير را براي او اينطور انديشيده است كه در صورت عدم بازگشت او از شكار، بتواند ژنهاي خود را آخرين لحظات ممكن انتقال دهد. از طرف ديگر رگهاي عصبيئي كه باعث نعوذ ميشوند از دور غدة پروستات كه دقيقاً زير مثانه قرار دارد، رد ميشوند. در نتيجه مثانه پُر به رگهاي عصبي فشار ميآورد و باعث نعوذ آلتتناسلي مرد ميشود. از آنجايي كه انتظار زن از مرد، شكار اول وقت و دسترسي به منابع بيشتر است و مرد نيز از نظر روانشناختي يا بصري نميتواند در زمان طلوع خورشيد از خواب بيدار شود مادر طبيعت وارد عمل ميشود تا وظيفهاش را تمام و كمال به اتمام برساند.
مرد بودن خيلي عالي است زيرا مانع از آن نميشود كه از يك سكس عالي با زني كه دوستش نداري بگذاري.اگر زني مردش را طوري بار ميآورد كه درباره چيزهاي كوچك به او دروغ بگويد، خيلي زود او جرات گفتن دروغهاي بزرگتر را هم پيدا ميكند. وقتي مردها درباره سكس و رابطه جنسي به زنها دروغ ميگويند،
مردها نميتوانند در حين سكس و بهطور همزمان به سوالات شما نيز پاسخ دهند. پس خانمها لطفاً ساكت
ده دروغ شاخدار مردها به زنها درباره سكس و عشق
1. هرگز به تو خيانت نكرده و نمیکنم". اگر خانم بيونسه خودش را جلوي او لخت كند قطعاً نميتواند به سادگي از اين موقعيت بگذرد و آن را سبك و سنگين ميكند.
....
مرد مثل يك شراب خوب است. از دانههاي سبز انگور پا ميگيرد و اين كار زن است كه آن را آنقدر خوب بچلاند و لگد كند و در تاريكي نگهش دارد تا كاملاً برسد و به شراب دلچسبي كه دوست دارد همراه شامش ميل كند تبديل شود.
وقتي زني ازدواج ميكند، سه توقع در او بوجود ميآيد: حساسيت، صميميت و سهيم شدن در اموال مرد. اما چه چیزی نصیبش میشود: آروغهای مرد، بوی عرق بدنش و بوی بد دهان!
فصل نهم
12 نکته درباره زنها که بیشتر مردها آنها را نمیدانند
امروزه، مباحثي كه درباره سكس مطرح ميشود، بسيار جامعتر از نسلهاي گذشته است. مردها دليلي براي كنارهگيري خانمها از سكس نميبينند؟ اگر آنها براي پيشگيري از بارداري از قرص يا روشهاي ديگر استفاده ميكنند، چرا خواستار رابطه جنسي بيشتر نيستند؟ پس از اينكه زنها در جوامع آزاديهاي بيشتري پيدا كردند، مردها احساس كردند آنها بيشتر از قبل براي سكس پاپيش ميگذارند. زنها در جوامع امروزي، خود اعتراف كردهاند دوست دارند سنتهاي قديمي درخصوص اجتناب و خودداري زنها از سكس را كنار بگذارند و مردها باخوشحالي بر اين باورند زنهاي اين دوره و زمانه مرتباً خواستار رابطه جنسي هستند و ديگر از درخواست مردها خجالت نميكشند.
از آرزوهاي مرد همبستر شدن با دو زن در يك رختخواب است. زنها هم همين را ميخواند ولي براي اينكه وقتي يكي از آنها خوابيد با ديگري حرف بزنند.
چهار مرد به ماهيگري رفتند. پس از يك ساعت نشستن در رودخانه، يكي از آنها گفت: "باورتون نميشه چطور تونستم اجازه ماهيگيري اين هفته رو از همسرم بگيرم. مجبور شدم قول بدم هفته بعد دكوراسيون همه اتاقها رو عوض كنم!
دومي گفت: "اينكه چيزي نيست! من مجبور شدم و قول بدم كل باغچة حياط پشتي رو هفته بعد بيل بزنم و براي بچهها تاب و سرسره درست كنم!"
مرد شماره سه خنديد و گفت: "خبر نداريد كه چقدر خوشبختيد!" من مجبور شدم قول بدم كل آشپزخونه رو بازسازي كنم و براش يه آلاچيق تو حياط بسازم."
در سكوت به ماهيگيريشان پرداختند، كه ناگهان متوجه شدند مرد چهارم حرف نزده.
مرد اول رو به او كرد و گفت: "هي جري تو واسه اينكه بتوني بياي چه قولي مجبور شدي بدي؟" جري شانههايش را بالا انداخت و گفت: "فقط ساعتم را براي ساعت 5:30 كوك كردم و بالاي سرم گذاشتم. وقتي صداي زنگ درآمد، سريع صدايش را قطع كردم. همسرم را بغل كردم و گفتم "ماهيگيري يا سكس؟" او هم پشتش را به من كرد و گفت: "عزيزم ژاكت يادت نره".
فصل دهم
13 تاكتيك براي اينكه بتوانيد رتبة زوجيابيتان را بالا ببريد:
همسرم جلوي آشپزخانه ايستاده بود، و تخممرغ آپز و نان تست هميشگي را براي صبحانه آماده ميكرد و همان تيشرتي كه شبها با آن ميخوابد به تن داشت. تا وارد آشپزخانه شدم، به طرفم برگشت و آرام گفت، "همين حالا بايد با هم سكس كنيم."
چشمانم روشن شد، با خودم فكر كردم يا هنوز خوابم يا اينكه امروز روز شانس منه! فرصت رو غنيمت شمردم، بغلش كردم و همون جا روي ميز آشپزخانه دست به كار شدم.
پس از آن همسرم در حالي كه به طرف اجاق گاز برميگشت و هنوز تيشرتش دور گردنش آويزان بود نفسي كشيد و گفت: "ممنونم" من كه هم خوشحال بودم و هم كمي گيج شده بودم پرسيدم: "خوب بگو ببينم جريان چي بود؟"
و او گفت:"هيچي، تايمر تخممرغ خرابه"
زن: اين لباس باسن منو بزرگ نشون ميده؟
مرد: نه باسن تو لباس و گنده نشون ميده.
اگر ميخواهيد با مردي زندگي شاد و خوبي داشته باشيد بايد او را بسيار درك كنيد و فقط كمي دوستش داشته باشيد.
اگر ميخواهيد با زني زندگي شاد و خوبي داشته باشيد بايد او را بسيار دوست داشته باشيد و سعي نكنيد او را به هيچوجه درك كنيد.
· اين امكان براي شما وجود دارد كه رتبه زوجيابيتان را با جنس مخالف افزايش دهيد.
· مردها بايد حامي و پشتيبان زن در زندگي باشند. بروز كمي تعهد و محبت براي زنها از هديهاي گرانقيمت بسيار با ارزشتر است.
· اگر زنها ميخواهند رتبه زوجيابيشان را افزايش دهند، بايد وفاداري خود را ثابت كنند، اندام خود را به معرض نمايش نگذارندو به ظاهرشان برسند.
زنها و مردها هر دو براي پايين آوردن رتبه زوجيابي رقباي خود، مجدانه از آنها ايراد ميگيرند. مردها، منابع يا توانايي بدست آوردن منابع رقباي خود را زير سوال ميبرند، در حاليكه زنها به ظاهر زن رقيب پاتك ميزنند.
فصل يازدهم
آينده شادتر در كنار يكديگر:
هر چند سالمان كه باشد، وقتي عاشق ميشويم، همهمان نوجوان ميشويم. زن جديدي كه وارد زندگي مردي ميشود، خواهان هيجان عشق، تمايلات جنسي و ماجراجويي است. او ميخواهد آزاد و رها و مستقل باشد. آرزويش یافتن مردي است كه او را دوست داشته باشد و به او اجازه انجام اين كارها را بدهد. مرد جديدي كه وارد زندگي زني ميشود، خواهان آن چيزهايي است كه مردها همواره به دنبال آن بودهاند ـ مورد تحسين و تمجيد و احترام طرف مقابل واقع شده و همسرشان آنها را درك كند و نسبت به او وفادار باشد. و اگر از نظرمالي در مضيقه نباشند، مرد تمايل ندارد همسرش شاغل باشد.
زنان عرب در مقايسه با ديگر زنان جهان بيشترين لذت را از رابطه جنسيشان ميبرند.
بقیه کتاب رو دیگه باید تهیه کنید خیلی زور زدم کلش رو بزارم ولی متاسفانه مطالب قابل نشر نیست تو محیط عمومی
مشاور
چه قدر بحثا تکراری شده!
خوبه ما روانشناس نشدیم
اصن حوصله حرفای تکراری رو ندارم!
دقیقا...
انگار سایت وحرفاش تکراری شده ودیگر جذبه ای نداره
آموخته ام که:خدا عشقست و عشق تنهاخداست!
آموخته ام: وقتی ناامید میشوم خدا،با تمام عظمتش،عاشقانه انتظار میکشد،دوباره به رحمتش امیدوارشوم!
آموخته ام: اگر تاکنون به آنچه خواستم نرسیدم،خدا برایم بهترش را درنظر گرفته!
دلــم گرفتـــــه اسـت
از شـب هــــایی که صبـــــح نمی شـــوند
و از روزهــــایی که به شـــب نمی رسنــد
دلــم گرفتـــــه اسـت
از لحظـــه هایی از پـس ِ هــــَم به تکــرار می گــذَرَنـد
و گُـــُذَر ِ ثـــانیه هایش حــ ـــال ِ دلــم را خـــــوب نمی کنَـد
دلــم گرفتـــــه اسـت
از رویـــاهــایی که هـَر شـــب تا به صبـــح می بـــــ ــــافـم
و هیچکــدام ِ شان انـــدازه ی آرزوهــــایم نمی شَوَنـد
دلــم گرفتـــــه اسـت
از خـط ِ لبخنـــــدم که بـاز نمی شَـــوَد
و به جـایش تا دلــت بخواهــد
پیشـــــانی ام پـُر اسـت از خــط هایی که
خبــــر از پیــــری در روزهـــای ِ جـــوانی می دَهــَد
دلــم گرفتـــــه اسـت
از چشــم هایی که همیشـــه بــارانی ست
از ایـن قلــــب که همیشـــه زخمـــــــــی ست
دلــم گرفتـــــه اسـت
از خــ ـــودم
از ایـن "مــــــن " ی که همیشــه غمگیــــن است
از حســـی که در دلـــم مــُرده است
از حـــ ـال ی که خـــوب نمی شَـــوَد
دلــم گرفتـــــه اسـت
از آدم هــــا
از بـــی تفـــاوتی و بی رحــم بودنشــان
از نگــ ــــاه های ِ پــُر رمـز و رازشــان
از ســردی ِ نگــاه هایی که روی قلبـــم سنگینــی می کنـد
دلــم گرفتـــــه اسـت
از این سـَر دَرگمـــی ها که ذهنـــم را آشفتــــه کـرده اسـت
و روانــــم را بـَرهـم ریختـــه است
دلــم گرفتـــــه اسـت
از ایـن بهـــــار
که تمــام ِ لحظـــه هــایش چـون غـــــروب ســَرد و کــِش دار ِ پاییــز گذشــت
و از طـــراوت ِ به ظاهـــر بهـــاری اش
هیـــچ احســـاسی روییـــده نشد
چقـــدر دلـ ــم بـرای یـک لبخنـــد ســاده
یـک خنــده از تـَه دل
یـک شــادی از اعمــاق وجــود
تنگـــــ شــده اسـت
چقـــدر خستـ ــ ـه ام خـــدا ...
دلــ ــم یکـــ جـــور ِ ناجـــوری گرفتـــه اسـت
کــاش تـــو کـاری کنــی
کــاش امیـــدهایم به ســراب ِ ناامیـــدی ها نرسَــد
کــاش آرزوهـــا در مُـــ ــرداب ِ زندگـــی نمیــرند
کــاش آسمـــــان بــاز آبـــــــی شَــوَد
خورشیــــــد نـــورافشــــانی کنــد
و ستــاره ها در خلـــوت ِ شـب برای مــاه چشمـک زَننــد
کــاش ایـن افکــار ِ دَرهــم و بـَرهــم
دســت از سـَر ِ ذهـــن آشفتـــه ام بـَر دارنــد
کــاش کسـی سـَر زَده از راه برســــد
با یکــــــــ بغـــل اتفــاق های خـوب
کــاش عشـ ــ ـــ ـــق معجـــــــزه کـند
دلـــی زنـــده شـود
و احســـاسی برقصــــ ـــــــد
کــاش چـَشمـی از ســَر شــوق بـِگریــَد
گــونه ای از شــَرم ِ یکــــ نگـاه ســُــرخ شـَوَد
و قلبــی از هیجـــان ِ بوســـه بـایستـــَد
کـــــــــــاش
آغــــوشی باشـد
خلـــــــــــــــوتی باشد
بوســـــه ای باشــد
کــاش بـــودنی باشــد
که تنهــا هــُــرم ِ نفـــس هایش
تـــو را بیشتـــر ازهــــزار شـب هم آغــوشی ارضـــا کنـد
و پریشــــانی ِ روحـــت را
با قلـــب ِ آسمــانی اش شـــانه زَنــَد
و کــاش ایـن زندگــــــــــی
آن روی خوشـَش را به لحظــه های ِ ســَرد و بی روح ِمـــن نشــان دهــد
کــ ـــ ــاش ...
ویرایش توسط mahastey : 08-14-2015 در ساعت 03:48 PM
آموخته ام که:خدا عشقست و عشق تنهاخداست!
آموخته ام: وقتی ناامید میشوم خدا،با تمام عظمتش،عاشقانه انتظار میکشد،دوباره به رحمتش امیدوارشوم!
آموخته ام: اگر تاکنون به آنچه خواستم نرسیدم،خدا برایم بهترش را درنظر گرفته!
بی تو من، ثانیه تا. ثانیه را پیر شدم
من همان،کوه غرورم، که زمین گیر شدم
مثل پروانه ی بی تاب، در اندیشه ی نور
با پری سوخته ، از زندگی ام سیر شدم
گرچه گفتم. که ازاین. عشق،حذرباید کرد
خود غریبانه. به زندانِ تو. . زنجیر شدم
نانی از عاطفه دادی. . بمنِ سوخته دل
بر سر سفره ی عشق ِتو نمک گیر شدم
زیر شمشیر غمت، رقص کنان باید رفت
من دراین رقص ولی، کشته ی شمشیرشدم
مخالفممم.سنگین باشیم.عزت نفس داشته باشیم.ولی این متن رو قبول ندارم
خیلییییییییییییییی این دنیا نامردیه
از اینکه تا اینجا دووم اوردم تعجب میکنم
وای خدایا یه چیزایی هست که فقط خودمو خودت میدونیم
خدایا من خیلی صبور بودم
در عوضش هیچ وقت تنهام نذار
خدایا نذار دیوونه بشم
میخوام بگم خیلی خوشحالم
یکی رو دارم که میفهمه منو
منم میفهممش
خیلی کمک همیم
من خیلی دوستش دارم
دیگه برم بخوتبم
اخه قول دادم بهش
میگه از 12 تا 2 بدش ی نوع سم تولید میکنه که بهتره خواب باشی
ان شاالله اونم خوابه الان
09124843303 (دعاوی حقوقی - کیفری و مشاور حقوقی ازدواج)
این منم سمّی ِ شکسته شدن
جـیـوه ی ریخته کف سالن
این منم در صفِ خرید کتاب
صرف یک فعلِ لعنتی از بُن
این منم شعرهای تکراری
فاعلاتن مفاعلن فـعــلـُـن
این منم : مرد گریه کردن ها
قبل هر قسمت از پس از باران
گریه کردن بخاطر لـیـنـکـُـلــن
در خلال ِ فـرار از زندان
گریه کردن بخاطر چاپـلـیـن
آخر فـیـلـم های عــطاران
این منم شیرِ زخم خورده ی جنگ
پسر ِ ســر نداده ی سردار!
آنکه از چشم ِ خواهرش بی دین
وانکه از چشم هـمـسـرش دینـدار
مثل یک خرس تا شفق در خواب
مثل یک جــغــد تا فلق بیدار
این منم یک نتیجه ی غمگین
حاصل درد ضرب در مادر
رو به رو هیچ، پشت سـر امّـا
عده ای کوه، عده ای خنجر
من همانم که از گذشته ی من
بگذری بهتر است ... پس بُگـذر !
این منم گوشه ی جهانی که
بی قضاوت نشسته ام در حصر
عده ای با اثاث در کوچه
عده ای بی اساس داخل ِ قصر !
به کتابت پناه آوردم
شاید آرام تر شوم .... والعصر ..
یاسر. قنبرلو
بزن لهشون کن خدایا این عوضیای نامردو
میخوام بگم زنی با زیبایی و معلومات باید اینجوری مسخره دو تا مرد باشه میخوام بگم چرا نباید بتونه یک بار بعد 26 سال زندگی یک احساس دو طرفه رو تجربه کنه
میخوام بگم ایراد از منه
میخوام بگم خسته ام ..خسته
این روزا دلم میخواد برم بالا ی یه کوه و داد بزنم خدایا شکرت
حالا دیگه میتونم طعم آرامشو بچشم...
کاش زمان بر می گشت به چهارسال پیش...
ﻳﻪ ﺷﺒﺎﻳﻰ ﺗﻮ ﺯﻧﺪﮔﻰ ﻫﺴﺖ ﻛﻪ
ﻭﻗﺘﻰ ﺩﻓﺘﺮ ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ ﺯﻧﺪﮔﻴﺘﻮ ﻭﺭﻕ ﻣﻴﺰﻧﻰ ﺑﻪ ﭼﻴﺰﺍﻳﻰ ﻣﻴﺮﺳﻰ ﻛﻪ ﻧﻤﻴﺪﻭﻧﻰ ﺗﻘﺪﻳﺮﺕ ﺑﻮﺩﻩ ﻳﺎ
ﺗﻘﺼﻴﺮﺕ ...
ﺑﻪ ﺍﺩﻣﺎﻳﻰ ﻣﻴﺮﺳﻰ ﻛﻪ ﻧﻤﻴﺪﻭﻧﻰ ﺩﺭﺩﻥ ﻳﺎ ﻫﻤﺪﺭﺩ ...
ﺑﻪ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﻳﻰ ﻣﻴﺮﺳﻰ ﻛﻪ ﻫﻀﻤﺶ ﻭﺍﺳﻪ ﺩﻝ ﻛﻮﭼﻴﻜﺖ ﺳﺨﺘﻪ ﻭ ﺑﻪ ﺩﺭﺩﺍﻳﻰ ﻣﻴﺮﺳﻰ ﻛﻪ
ﺑﺮﺍﻯ ﺳﻦ ﻭ ﺳﺎﻟﺖ ﺑﺰﺭﮔﻪ ...
ﺑﻪ ﺍﺭﺯﻭﻫﺎﻳﻰ ﻛﻪ ﺗﻮﻫﻢ ﺷﺪ ...
ﺭﻭﻳﺎﻫﺎﻳﻰ ﻛﻪ ﮔﺬﺷﺖ ....
ﺑﻪ ﭼﻴﺰﺍﻳﻰ ﻛﻪ ﺣﻘﺖ ﺑﻮﺩ ﺍﻣﺎ ﺷﺪ ﺗﻮﻗﻊ ...
ﻭ ﺯﺧﻤﻬﺎﻳﻰ ﻛﻪ ﺑﺎ ﻧﻤﻚ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﺍﻏﺸﺘﻪ ﺷﺪ .....
ﻭ ﺍﺣﺴﺎﺳﻰ ﻛﻪ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﻣﻰ ﻧﺎﻣﻨﺪ ...
ﻭ ﺩﺳﺖ ﺁﺧﺮ ﺩﻧﻴﺎﻳﻰ ﻛﻪ ﺑﻬﺖ ﭘﺸﺖ ﻛﺮﺩﻩ ......
ﻭﺑﺎﺯﻫﻢ ﺍﻧﺘﻬﺎﻯ ﺩﻓﺘﺮ ﺧﻮﺩﺕ ﻣﻴﻤﺎﻧﻰ ....
ﻭ ﺯﺧﻤﻬﺎﻳﻰ ﻛﻪ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﭘﺸﺖ ﻫﻢ ﻣﻴﺰﻧﺪ ...
ﻭ ﺳﻜﻮﺕ ﻫﻢ ﺩﻭﺍﻯ ﺩﺭﺩﺵ ﻧﻴﺴﺖ ...
ﻛﺎﺵ ﺩﻧﻴﺎ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺗﺮ ﺑﻮﺩﻯ ...
ویرایش توسط مرسانا 19 : 08-18-2015 در ساعت 06:46 PM
قلبم را به تو پیوند زدم،یا الله..
برشیطان دلم،سنگ زدم،یا الله...
هردم،نفسی میکشم و میگویم...
یارب مددی،محتاج توأم،یا الله...
هرگه،نگهی یا گنهی،آلودم...
با ذکر تو،بیدار شدم!یا الله...
گر شیطان دلم،برد تورا از یادم...
گفتم به زبانم،تو بگو یا الله...
هر قطره ز خون بدنم،نام تو را میگوید...
در جان و تنم،فقط تویی،یا الله... 💫🌹💫🌹💫🌹💫
بسیار زیبا از نیما یوشیج
ﮐﺎﺵ ﺗﺎ ﺩﻝ ﻣﯿﮕﺮﻓﺖ ﻭ ﻣﯿﺸﮑﺴﺖ
ﺩﻭﺳﺖ ﻣﯽ ﺁﻣﺪ ﮐﻨﺎﺭﺵ ﻣﯽ ﻧﺸﺴﺖ !
ﮐﺎﺵ ﻣﯿﺸﺪ ﺭﻭﯼ ﻫﺮ ﺭﻧﮕﯿﻦ ﮐﻤﺎﻥ
ﻣﯽ ﻧﻮﺷﺘﻢ "ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ " ﺑﺎ ﻣﻦ ﺑﻤﺎﻥ !!!
ﮐﺎﺵ ﻣﯽ ﺷﺪ ﻗﻠﺐ ﻫﺎ ﺁﺑﺎﺩ ﺑﻮﺩ
ﮐﯿﻨﻪ ﻭ ﻏﻢ ﻫﺎ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺑﺎﺩ ﺑﻮﺩ
ﮐﺎﺵ ﻣﯽ ﺷﺪ ﺩﻝ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﯽ ﻧﺪﺍﺷﺖ
ﻧﻢ ﻧﻢ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻫﻢ ﺁﻏﻮﺷﯽ ﻧﺪﺍﺷﺖ
ﮐﺎﺵ ﻣﯽ ﺷﺪ ﮐﺎﺵ ﻫﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ
ﺗﺎ ﺷﻮﺩ ﺩﺭ ﭘﺸﺖ ﻗﺎﺏ ﺑﻨﺪﮔﯽ
ﮐﺎﺵ ﻣﯿﺸﺪ ﮐﺎﺵ ﻫﺎ ﻣﻬﻤﺎﻥ ﺷﻮﻧﺪ
ﺩﺭﻣﯿﺎﻥ ﻏﺼﻪ ﻫﺎ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﺷﻮﻧﺪ
ﮐﺎﺵ ﻣﯽ ﺷﺪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻏﻤﮕﯿﻦ ﻧﺒﻮﺩ
ﺭﺩ ﭘﺎﯼ ﮐﯿﻨﻪ ﻫﺎ ﺭﻧﮕﯿﻦ ﻧﺒﻮﺩ
ﺻﺎﺩﻕ ﻫﺪﺍﯾﺖ ﭼﻪ ﻗﺸﻨﮓ ﮔﻔﺖ : ﻧــــــﺎﺑﯿﻨﺎ ﻏﺼــــــــﻪ ﻧﺨــــــــــــﻮﺭ .
. . . . . . ﺩﺭ ﺩﻧﯿـــــــــﺎ ﭼﯿــــــــﺰ ﻗﺸﻨﮕــــــــــﯽ ﺑــــــــﺮﺍﯼ ﺩﯾــــــﺪﻥ
ﻭﺟـــــــــــﻮﺩ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﻣـــــﺎ ﻫـــــــﻢ ﮐــﻪ ﻣﯿﺒﯿﻨﯿـــﻢ ﺧــــــــﻮﺩ ﺭﺍ ﺑــﻪ
ﮐــــﻮﺭﯼ ﺯﺩﻩ ﺍﯾـــــﻢ ﺑـــــــــﺎﻭﺭ ﮐـــــــــــــــــــﻦ !!!
ﻣﺎﻫـــــــــــــﯽ ﻫﺎ ﮔﺮﯾﻪ ﺷﺎﻥ ﺩﯾﺪﻩ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ . .
ﮔـــــــــــــــﺮﮒ ﻫﺎ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻧﺸﺎﻥ . .
ﻋﻘــــــــــــــﺎﺏ ﻫﺎ ﺳﻘﻮﻃﺸﺎﻥ ﻭ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺩﺭﻭﻧﺸﺎﻥ
هنوزم به یه معجزه دلخوشم...
آیا دوست دارید برای
صلح جهانی کاری انجام دهید ؟
به خانه بروید و به خانواده تان عشق بورزید
در زندگی زخمهایی هست که مثل خوره روح را آهسته در انزوا میخورد و میتراشد.
این دردها را نمیشود بهکسی اظهار کرد، چون عموما عادت دارند که این دردهای باورنکردنی را جزو اتفاقات و پیشآمدهای نادر و عجیب بشمارند و اگر کسی بگوید یا بنویسد، مردم برسبیل عقاید جاری و عقاید خودشان سعی میکنند آنرا با لبخندی شکاک و تمسخرآمیز تلقی بکنند.
در زندگی زخم هایی هست....
صادق
هدایت
نه دنبال یه تسکینم...
نه فکر کندن از این درد...
تو دنیا، با یه دردایی، فقط باید مدارا کرد....
حالم بده...
مثه کسی که گریه کرد....اما اشک نداشت...
مثه کسی که تنها نبود امااااا هیییچ کسی رو نداشت...
حالم بده....مثه کسی که درد کشید امااا حرف نزد...
مثه کسی که تو این زندگی مرد و دم نزد...
حالم بده غم دنیا تو قلبمه...
حس میکنم زندگیم بد جور درد اومده...
حالم بده ...همه فک میکنن خوبم ولی این روزگار لعنتی هرروز زخمم زده...
در حال حاضر 6 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 6 مهمان ها)